پرده اول
دیوید بکهام جلوی در هر آپاراتی و تعویض روغنی ایستاده و به رهگذران روغن موتور کاسترول تعارف میکند. دیوید فوق ستاره و خوشتیپ است. نیمی از مردم جهان همسرش ویکتوریا را میشناسند. او حتی در تیم کهکشانیها بازی میکند. حتی تغییر آرایش موی سر دیوید خبر روز رسانههای جهانی میشود و هیچکس دیوید را سرزنش نمیکند و بهخاطر تبلیغ روغن موتور سرکوفتش نمیزند.
دیوید آنقدر ثروتمند است که برای بروکلین چهار سالهاش یک اتومبیل فراری بچهگانه خریده است. قیمت این اتومبیل سفارشی نزدیک یک میلیون دلار است. دیوید حتی اسم خیابانی را که به ویلای شیکش منتهی میشود ویکتوریا گذاشته است و به همین خاطر هفتهای چند هزار پوند به شهرداری پرداخت میکند. دیوید بکهام یک آدم استثنایی است.
پرده دوم
محمد رضا گلزار خوش تیپ است گیتار هم میزند. بازیگری در سینما را هم جدی گرفته است اما خیلیها میگویند محمد رضا چیزی از گیتار سر در نمیآورد. خیلیهای دیگر هم به شدت اعتقاد دارند که بازیگری گلزار هم دست کمی از نوازندگیش ندارد!
یک روز صبح که مردم شهر تهران از خواب بیدار شدند محمد رضا گلزار را دیدند که روی بیلبوردهای تبلیغاتی پایتخت جا خوش کرده و «پوشاک آقایان» تبلیغ میکند.
گلزار خیلی زود از بیلبوردها پایین آمد. بعضیها اعتقاد داشتند که چهره گلزار در این تبلیغ تحریک کننده است. اما هیچکس درباره نوع این تحریک توضیحی ندارد.
گلزار هنوز ازواج نکرده است. تا چند وقت پیش یک اتومبیل پژو 405 مشکی سوار میشد اما به تازگی اتومبیل گرانقیمتتری زیر پای گلزار دیده شده است.
محمد رضا فوق ستاره نیست اما سوپر استار زن سینمای ایرانی از او یک فوق ستاره مقوایی ساخته است.
تغییر آرایش موی سر گلزار چندان تأثیری در تغییر موی سر جوانان سرزمین ما ندارد، اما کافی است خبر ازدواجش منتشر شود تا یک شهر را بههم بریزد!
پرده سوم
جمشید مشایخی یک هنرمند ششدانگ است. هزار دستان ماست. کمالالملک ما هم هست. میگویند وضع مالی بدی ندارد و صاحب یک شرکت بزرگ فیلمساری است.
بازی جمشید خان در فیلم قیصر هیچگاه از یادها نمیرود.
چند سال پیش جمشید خان روی بیلبوردها رفت تا «کولر» تبلیغ کند. وقتی آگهیهای تمام رنگی و بزرگ «ریش سفید کولرها» در روزنامههای پر تیراژ به چاپ رسید همه انگار قاطی کردند!
از همان روز به بعد باران فحش و تهمت و طعنه روی سر پیرمرد مو سفید کرده سینمای ایران بارید. هیچکس از جمشید خان نپرسید که چرا قرارداد تبلیغاتی بسته است. آن هم قراردادی یخ با ریش سفید کولرها؟!
پرده چهارم
میگویند مرگ خوب است اما برای همسایه! حالا حکایت ماست. دیوید میتواند مثل بچه یتیمها جلوی در آپاراتی بایستد اما محمد رضا و جمشید خان حق لم دادن روی بیلبوردها را ندارند.
حقیقت تلخ است. ما هنوز روح هنر تبلیغات را درک نکردهایم. وقتی «تبلیغ» بیمعنی باشد آن وقت صاحبان صنایع میتوانند به سادگی حق هنرمندان و ورزشکاران را ضایع کنند و از نمد شهرت آنها کلاهی ببرند.
فقط کافیاست بسته آدامس ... را باز کنید تا نیکبخت واحد را ببینید که دور آدامس پیچیده شده است.
پوستر فروشیها آزادانه در کنار خیابانها هنرمندان و ورزشکاران محبوب را کنار هم چیدهاند و میفروشند!
محمد رضا گلزار و جمشید مشایخی راضی نمیشوند که مبلغ قراردادشان را فاش کنند. کریم باقری به راحتی رقم دریافتی خود را برای تبلیغ خمیر دندان داروگر افشا میکند. قبلاً که گفته بودم ما هنوز چیز زیادی از دنیای پیچیده تبلیغات نمیدانیم.
پرده پنجم
هر کس نان دلش را میخورد. ما حسود نیستیم. ایکاش خدا آنقدر به دیوید و محمد رضا و جمشید خان پول بدهد که ندانند با آن همه پول چکار کنند! اما بالاخره مرز تبلیغ کجاست؟
به راستی گلزار جاذبهای دارد که «ایکات» را این همه به وسوسه انداخته است؟
جمشید خان چه جادویی دارد که ریش سفید کولرها به خاطرش میفروشد؟
یادمان باشد که دیوید یک کلکسیون گرانقیمت اتومبیل استثنایی دارد و بیدلیل نیست که تولید کنندگان کمپانی معتبر کاسترول از او برای تبلیغ استفاده کرده است.
به راستی ما کجای راه را اشتباه آمدهایم؟
اگر فردا ستارهی موسیقی پاپ ما به خاطر یک مشت دلار پفک نمکی تبلیغ کند چه خاکی به سرمان بریزیم؟ اگر...
بگذریم. گذشتن آسان است اما اگر اجازه بدهید کمی برای محمد رضا گلزار دلمان شور بزند. تصور کنید سال 1438 هجری شمسی است و محمد رضا حدود هشتاد سال سن دارد.
پیرمردی نه چندان خوش تیپ با موهای کم پشت یکدست سفید که روبروی پنجرهی اتاقش نشسته و پیپ میکشد. نوههایش آن طرفتر سر و صدا میکنند. دیوار اتاقهای خانهاش از عکس ستارههای نو ظهور سیاه شده است. دخترکی شانزده هفده ساله از نوه محمد رضا میپرسد:
این پدر بزرگت قبلاً چهکاره بوده است؟
نمیدونم، میگن توی یک شرکت تبلیغاتی مانکن بوده.
چشمهای محمد رضا غرق اشک میشود. گلزار آن روز میفهمد که کمی گیتاریست بودن، کمی خواننده بودن، کمی بازیگر بودن و خیلی خوش تیپ بودن، چه مزهای دارد!
![نمایش تصویر در وضیعت عادی](http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/yasaman311/golzar1.jpg)
|